اخیرا بهمن شفیق سنگ تمام گذاشته است. شاهکاری خلق کرده که واقعا دیدنی است! تمام قلم و هنر زهرآگین شان را علیه کمونیسم کارگری و چهره های سرشناس آن به کار گرفته است. اشتباه نباید کرد. نقد تند و عمیق و غلیظی نکرده است. حرفی برای تعمق و بررسی نزده است. هجو نامه ای جدید علیه کمونیسم با "انشاء خوب" سر هم بندی کرده است. زهر آگین و پر از کینه و نفرت و عقده شخصی. پرونده سازی کرده است. اتهام و افترا زده است. و بالاخره تلاش کرده است علت سیاسی تمام شکستها و ناکامی های سیاسی و استیصال امروز خود را با لجن پراکنی به پرچمداران کمونیسم کارگری٬ جبران کند.
طرف حمله این بار علی جوادی از اعضای رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. و چرا که نه؟ مگر کم هستند کسانی که به چهره های سرشناس کمونیسم کارگری می تازند؟ مگر منصور حکمت شب و روز آماج حمله این جریانات قرار نداشت؟ مگر یک هدف اعلام شده این جریانات حاشیه ای حمله کینه توزانه علیه کمونیسم کارگری نبوده است؟ مگر ما حملات ضد کمونیستی این جریانات را کم دیده ایم؟ کم آنها را خنثی کرده و راه پیشروی خود را هموار کرده ایم؟ مگر همین چند روز پیش پاسخ عباس فرد تک یاور بهمن شفیق را به آذر ماجدی بخاطر نقش و جایگاه اش در پیشبرد کمونیسم کارگری منصور حکمت ندادیم؟ بهمن شفیق که در این جمع حقیر ضد کمونیسم کارگری عددی نیست. نیرویی نیست. پس چرا باید وقت و ذهن خوانندگان را به پاسخگویی به انشاء مبتذل ایشان تلف کرد؟ برای پرداختن نتیجتا از پاسخ به همین مساله شروع کرد:
در محکومیت هتک حرمت: مطلب بهمن شفیق پر از اتهام و افترا است. کثیفترین اتهامات را به علی جوادی زده است. بیشرمانه علی جوادی را با حاج داوود٬ سر شکنجه گر زندان گوهردشت مقایسه کرده است و وقیحانه تر رای بر"شرافت" آدمکش و شکنجه گر رژیم اسلامی داده است. پرداختن به این مسائل اگر چه دون شان ماست و معمولا حتی نباید با پاسخ به این مزخرفات به آن اعتباری داد. اما هدف از این پاسخ مقابله با آلوده کردن فضای سیاسی اپوزیسیون به زهر جریانات درمانده سیاسی است که کارشان در خدمت تخریب فضای سیاسی جامعه است. ما میدانیم که این جریانات باید به پرچمداران و پیشروان کمونیسم کارگری حمله کنند٬ تا بتوانند خود را توجیه کنند. بودنشان بعضا در گرو فحاشی و اتهام زنی و پرونده سازی و مقابله با تلاش کمونیسم کارگری برای آزادی و رهایی کارگر و جامعه است. راستش قبل از پرداختن به هجویات نخ نما شده بهمن شفیق باید برای صدمین بار تاکید کرد که اتهام و افترا در یک جامعه آزاد قابل پیگیری و جرم است. هیچ رسانه و سایت سیاسی نباید امکانات خود را در اختیار این اقدامات ارتجاعی غیر اخلاقی و ضد حرمت و شان فرد در جامعه قرار دهد. شاید چنین انتظاری از رسانه ها و سایتهای اینترنتی دیگر توقعی بیجا و زیاده از حد است. اما این سیاست در هر صورت بخشی از تلاش ما برای حاکم کردن استاندارهای بالای سیاسی در اپوزیسیون است. حرمت افراد٬ مستقل از نقطه نظرات سیاسی شان٬ برای ما محترم و تماما قابل دفاع است. ما باردیگر تاکید میکنیم که افترا٬ اتهام٬ پرونده سازی٬ گوشه ای از آزادی بیان نیست. آزادی بی قید و شرط بیان مترادف با هتک حرمت نیست. اتهام و افترا و هتک حرمت اقدامی در حوزه قضایی است و در یک جامعه با حداقل استانداردهای اخلاقی قابل پیگیری است. براستی آیا کسی به غیر از امثال حسین شریعتمداری و حاج داوود از مقایسه سرشکنجه گر گوهردشت با یک رهبر کمونیست به وجد خواهد آمد؟ ما حتی اگر بپذیریم که امثال علی جوادی بخاطر موقعیت ویژه شان در تحکیم و اجتماعی کردن کمونیسم کارگری در جامعه ایران باید شخصا آماده تحمل چنین هجویاتی باشند٬ این آمادگی نمیتواند مجوز و حکم تخفیفه ای برای درج چنین اتهامات کثیفی در هیچ سایت و نشریه ای باشد.
در دفاع از مصونیت زندگی خصوصی افراد: بهمن شفیق در این مطلب خود دست به پرونده سازی علیه علی جوادی زده است. به زندگی خصوصی و نوع شغل و میزان درآمد و سر وضع و مدارک تحصیلی و مسائلی از این جنس در حد توانش پرداخته است. تلاش کرده است که چهره این فعالین کمونیسم کارگری و رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری را از این مجرا به اصطلاح "تخریب" کند. به قول خودش "مدرک" رو کرده است. کاری که همواره ماموران وزارت اطلاعات رژیم با فعالین کمونیست و مخالفین سرشناس خود کرده اند. علی جوادی یک زندگی شفاف سیاسی دارد٬ چیزی برای پنهان کردن ندارد. اتفاقا یک پایه محبوبیت و مقبولیت سیاسی ایشان همین جنبه از زندگی اش است. بهمن شفیق بجای توسل به این شیوه مذموم اطلاعاتی ها میتوانست مانند هر ژورنالیست شرافتمندی یک درخواست برای گفتگو و تهیه فیلم از ۲۴ ساعت زندگی ایشان ارسال کند و در صورت موافقت این کار را در جلوی دوربین و شرافتمندانه انجام دهد. اما علی جوادی مانند هر شهروند دیگر جامعه زندگی خصوص اش٬ محل زندگی٬ مکاتبات و مراوداتش باید از دست اندازی هر مرجعی مصون باشد. همانطور که گرد آوری اطلاعات در مورد زندگی فرد بدون کسب اجازه رسمی از خود او برای دولت جرم است٬ نباید اجازه داد که بخش خصوصی و افراد هم به تجسس و گرد آوری اطلاعات در زندگی و احوال خصوصی افراد بدون اجازه رسمی آنها بپردازند. این اقدام بهمن شفیق را همانند اقدام دستگاههای اطلاعاتی – امنیتی رژیم اسلامی و دستگاههای شایعه پراکنی بورژوازی محکوم کرد و قاطعانه پس زد.
سیاست یا عقده های شخصی: وظیفه ما روانشناسی فردی کسانی نیست که به ما حمله میکنند. ما این وظیفه را به روانشناسان متخصص می سپاریم که احوال ایشان را از این زاویه مورد بررسی قرار دهند. اما یک سئوال٬ علیرغم تمام اتهاماتی که بهمن شفیق به سوی علی جوادی پرت می کند آیا وقتی تنها می شود آرزویش این نیست که ایکاش جای علی جوادی بود؟ ای کاش او هم جایگاه سیاسی امروزی علی جوادی را در جامعه داشت؟ آیا در طول تاریخ کم حسادت و رقابت و منافع تنگ و حقیر فردی باعث سقوط زندگی سیاسی افراد شده است؟ بهمن شفیق میتوانست چنین سرنوشت حقیری نداشته باشد. میتوانست در منجلاب سیاسی سقوط نکند. میتوانست دوم خردادی نباشد. میتوانست با پیام خاتمی کمونیسم و صف کمونیسم کارگری را بهمراه رضا مقدم و ایرج آذرین در سال ١٩٩٩ ترک نکند. میتوانست مدافع ارتجاعی ترین تزها در قبال اوضاع جامعه و اعتراضات مردم سرنگونی طلب نباشد. کسی مقصر موقعیت و جایگاه سیاسی حقیر ایشان نیست. این وضعیت حقیر محصول انتخاب سیاسی خودشان است. زمانی که انتخاب کرد به جنگ "اژدها" برود باید میدانست که سرانجام زندگی سیاسی اش این است که به شرافت اخلاقی "حاجی داوود" و هذیان گویان ملی - اسلامی مانند هادی خرسندی و یا ابراهیم نبوی سوگند بخورد. بهمن شفیق باید بداند که موفقیت علی جوادی حاصل تلاش خط کمونیسم کارگری منصور حکمت در بردن کمونیسم به "قسمت گود استخر" و تلاشهای فردی و پیگیرانه است. بجای خالی کردن عقده ها و کمبودهای شخصی ایشان هم میتوانست راه دیگری انتخاب کند. اما اکنون شاید دیگر دیر شده است. بیش از یک دهه است که ایشان انتخاب دیگری کرده است. آنزمان که انتخاب کرد با پرچم دوم خرداد صفوف کمونیسم کارگری را ترک کند.
کارگر نمایی دروغین بهمن شفیق: بهمن شفیق تلاش کرده است که فحاشی خود را در زرورق دفاع از کارگر بپوشاند. هر کس که ایشان را بشناسد میداند که دفاع ایشان از کارگر و منافع اش نمیتواند محملی برای پوشاندن نظرات ارتجاعی و اتفاقا ضد کارگری بهمن شفیق باشد. بهمن شفیق نمونه برجسته جریانات غیر کارگری – غیر کمونیستی است که تلاشهای خود را در بسته بندی "کارگر" میخواهند به خورد جامعه دهند. ایشان بیش از آنکه مدافع حقوق و آزادی کارگر باشد٬ مدافع جریان خاتمی و پرچم اصلاحات بود. ما بهمن شفیق را میشناسیم. ایشان همان زمان که از صفوف کمونیسم کارگری جدا شد بر این باور ارتجاعی بود که "راسیسم و فاشیسم و ناسیونالیسم و مذهب اشکال مختلف اعتراض و انتقاد ضد کاپیتالیستی مردم محروم" است. همان زمان منصور حکمت در مقابل ایشان گفت نه: اینها "دستگاههای فکری فاسد طبقات حاکمه در دفاع از سرمایه اند و اینکه روی توده مردم نفوذ میگذارند٬ ابدا آنها را به اشکال٬ ولو راه گم کرده٬ اعتراض مردم بدل نمیکند." کارگر نمایی بهمن شفیق از این جنس است. امروز هم بخشهایی از طبقه کارگر را نیروی سیاسی احمدی نژاد و این شاخه از اسلام سیاسی میداند. بعلاوه ما هر نقدی که به گرایشات سندیکالیستی رضا رخشان یا هر جریان کارگری دیگری داشته باشیم٬ حساب رضا رخشان را از این جریانات و امثال بهمن شفیق جدا میکنیم. سندیکالیسم یک گرایش راست در جنبش کارگری است. به هر حال دردش درد کارگر است اما با افق سندیکالیستی و بورژوایی. اما اینها معدودی حاشیه نشین مبتذل گو هستند که در پی مباحث "جامعه مدنی"٬ کمونیسم و انقلاب کارگری و سوسیالیسم٬ هرگونه رادیکالیسم و آزادیخواهی را به دوری انداختند. ما جایگاه فحاشی های بهمن شفیق و امثالهم را خوب میشناسیم. بجای این ژست های کارگری ایشان بهتر است که فحش هایشان را بدهند و از "شرافت" سرشکنجه گر زندان گوهر دشت در مقابل کمونیستها دفاع کنند.
اما ما اجازه نمیدهیم بهمن شفیق پشت فعالین کارگری سندیکالیست مانند رضا رخشان پنهان شوند. رضا رخشان میتواند سندیکالیست نباشد. میتواند یک فعال جنبش رادیکال – سوسیالیست کارگری باشد. این انتخاب در مقابل رضا رخشان باز است. اما چنین انتخابی در مقابل بهمن شفیق قرار ندارد. او و تزهایش در دنیای دیگری سیر میکنند. بعلاوه ما اجازه نمیدهیم این جریانات عقب مانده از کارگر "قدیس" بسازند که گویا هر کلام و نظرشان بیان حقیقت جاودانه ای است٬ چرا که "کارگرند". ما برای نابودی جامعه طبقاتی مبارزه میکنیم. ما برای از بین بردن تقسیم انسانها به کارگر و سرمایه دار٬ استثمار شده و استثمارگر مبارزه میکنیم. ما نمیخواهیم کارگر بودن را ابدی و جاودانه کنیم. این بساط را ما سال ۵۷ شکست دادیم. امروز هم بقایا و اشکال جدید آن را شکست خواهیم داد.
وعده سرکوب کمونیستها: بهمن شفیق صریحا اعلام کرده است که معلوم نیست در جامعه مورد نظر ایشان به کمونیستهایی مانند علی جوادی اجازه بیان بدهند. این هم گوشه ای دیگر از سیستم فکری ضد کمونیستی و استبدادی این محفل عقب مانده است. شاید چنین مقایسه ای زیادی باشد٬ اما مرتجعینی مانند خمینی هم قبل از قدرتگیری و قتل عام کمونیستها و آزادیخواهان چنین اراجیفی را بیان نکردند که بهمن شفیق امروز در قبال آنها بیان کرده است. اما بهمن شفیق فقط دارد گوشه ای از مختصات "جامعه مدنی" مورد نظر خود را نشان میدهد. ما انتظار بیشتری از این پیشگامان جامعه مدنی نداریم. ما برای سازماندهی یک انقلاب کارگری و استقرار حکومت کارگری مبارزه میکنیم. انقلاب کارگری مبشر استقرار آزادترین نوع حکومت بشری خواهد بود. مساله کارگر و کمونیسم اتفاقا نابودی جامعه طبقاتی و ایجاد یک جامعه آزاد کمونیستی است. ما اجازه نمیدهیم این جریانات حقیر تحت نام کارگر وعده یک حکومت سرکوبگر دیگر را بدهند که هدف اعلام شده از پیش اش سرکوب کمونیستها است. اول سرکوب کمونیستها و سپس سرکوب هر گونه تلاش آزادیخواهانه ای در جامعه.
اما درد واقعی بهمن شفیق چیست؟ چرا اینطور دست به فحاشی و هتک حرمت زده است؟ چرا ناچار شده است از سر شکنجه گر زندان گوهر دشت در مقابل کمونیستها دفاع کند؟ چرا نقد اصولی علی جوادی به سیاستهای راست گرایش سندیکالیستی که بر غیر "ساختار شکنانه"٬ غیر "انقلابی" بودن جنبش کارگری تاکید میکند٬ ایشان را این چنین برآشفته کرده است؟ پاسخ چیست؟ واقعیت این است که علاوه بر عقده و کینه های شخصی٬ درد ایشان مقابله با جنبش سرنگونی انقلابی توده های مردم علیه رژیم اسلامی است. درد ده سال پیش ایشان همین بود٬ امروز هم همین است. ایشان با پیشگامی در دفاع از جامعه مدنی آغاز کرد. امروز علیرغم انتقادات ظاهری که به جنبش سبز دارد٬ در اساس در این اهداف شریک است. همانطور که جنبش سبز در اهداف استراتژیک خود در حفظ رژیم اسلامی با جناح راست جمهوری اسلامی شریک است. وضعیت ایشان هم مشابه است. ایشان منتقد جنبش سبز است. اما مساله اینجاست که جنبش سبز را از دو جهت میتوان نقد کرد. نقد ارتجاعی و یا نقد انقلابی و کمونیستی. خامنه ای هم منتقد جنبش سبز است. آنچه مسلم است این است که بهمن شفیق مدافع نقد انقلابی و کمونیستی جنبش سبز نیست. نیروی پایه جنبش اسلامی احمدی نژاد مجذوبش کرده است. از این روست که بی مهابا به مردم معترض و سرنگونی طلب می تازد. درد ایشان تلاش حزب اتحاد کمونیسم کارگری در سازماندهی انقلاب کارگری٬ و جنبش شورایی طبقه کارگر و پرچمداری کمونیسم کارگری منصور حکمت و سازماندهی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است.